عکاس:من
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس...
جای بازی اینجاست!
- تاریخ : دوشنبه ۴ شهریور ۹۲
- ساعت : ۱۱ : ۴۸
- |
- نظرات [ ۳ ]
دلنوشتههای یک عاشقِ معلم
عکاس:من
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس...
جای بازی اینجاست!
عکاس:من
دلم می خواست دنیا خانه مهر و محبت بود
دلم می خواست مردم ، در همه احوال با هم آشتی بودند
چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است
چه شیرین است وقتی ، آفتاب دوستی،
در آسمان دهر تابنده است.
چه شیرین است وقتی، زندگی خالی ز نیرنگ است.
به نام نامی که نام ها از نام او نام گرفتند
عکاس:من
پروانه نیستم اما
سال هاست دور خودم می چرخم و
می سوزم...
رفتنت در من
شمعی روشن کرده انگار!
«رضا کاظمی»
خداوندا!
مهربانیهایت همچون قصیدهای بی انتهاست...
که هر روز بیتهای آن را یک به یک در گوش جانم زمزمه میکنی...
معبودا!
گوشهایم را برای شنیدن مهربانیهایت شنوا و
چشمانم را برای دیدن خوبیهایت بینا بگردان!