دل نوشت

دلنوشته‎‌های یک عاشقِ معلم

شوق

هر ذره که در هوا و در هامون است

نیکو نگرش که همچو ما مجنون است!

حس عجیبی است!

آنقدر شوق دارم که نمی‌خوام لحظه‌ای پلک روی هم بذارم!

دوست دارم آنقدر نفس بکشم تا تمام وجودم از عطر بهشت پر شود! 

چیزی درونم را قلقلک می‌دهد! انگار خون دارد در رگهایم می‌رقصد!

بغض کرده‌ام اما ناخودآگاه لبخند میزنم!

حس عجیبی است!

حسی که فقط در هوای مشهد می‌شود تجربه‌اش کرد!


پ.ن. خدایا شکر! خیلی شکر! خیلی خیلی شکر!


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
من اشتباه کردم که شغل معلمی را انتخاب کردم چون مسئولیت آن خیلی سنگین است ولی اگر قرار باشد بار دیگر شغلی را انتخاب کنم باز همین اشتباه را می‌کنم. «شهید رجائی»
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan