دل نوشت

دلنوشته‎‌های یک عاشقِ معلم

شوق

وقتی قراره به دیدنم بیای شاعر میشم!

میگردم و یه عالمه واژه از توی کوچه پس کوچه های ذهنم پیدا میکنم و می چینمشون کنار هم تا تقدیمت کنم!

چقدر واژه ... چقدر حرف نگفته ...

شاید ساعت ها غرق فکر میشم و ... فکر ... و فکر ... و فکر

اما کنار تو همه رو فراموش میکنم...!

درست مثل اون دانش آموزی که درسشو خوب خونده اما از پاسخ دادن به سوالات معلمش ناتوانه!

فقط یه چیز هست که مدام از تو ذهنم رد میشه و محاله از یادم بره، اونم اینه که : "خیلی دوست دارم"


پ.ن. گاهی وقتا لازمه به صدای قلبم گوش بدم، چون اگه بهش بی توجهی کنم خاموش میشه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
من اشتباه کردم که شغل معلمی را انتخاب کردم چون مسئولیت آن خیلی سنگین است ولی اگر قرار باشد بار دیگر شغلی را انتخاب کنم باز همین اشتباه را می‌کنم. «شهید رجائی»
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan