دل نوشت

دلنوشته‎‌های یک عاشقِ معلم

دلتنگ توام...

سالهاست که نه بهاران، شکل بهار دارد،

و نه تابستانمان، هُرم تابستان!

نه پاییز پادشاه فصل هاست،

و نه رخسار سپید زمستان براق و درخشان...

آقای من!

دلتنگ توام...

این روزها بدون تو سخت سپری می شود، سخت...

حتی ثانیه ها هم برای درک حضورت از یکدیگر پیشی می گیرند،

نرگس های باغچه تنهایی در هجران تو رنگ باخته اند.

سالهاست آدینه ها یکی پس از دیگری از پی هم می گذرند و چشمان منتظر ما بر رواق منزل، در انتظار...

در انتظار تو ای وعده حتمی خدا!

برای رسیدن تو، آقای من انتظار را خسته خواهم کرد! 

موج خواهم شد،

به صخره خواهم کوفت،

شاید در دل سنگ صخره رخنه کرد...


مائیم و دلی مفتون تو

مائیم و قلبی، مهجور تو

مائیم و چشمانی منتظر...

کرم نما و فرود آ!

که جهان منتظر توست.


دلنوشته مهدوی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
من اشتباه کردم که شغل معلمی را انتخاب کردم چون مسئولیت آن خیلی سنگین است ولی اگر قرار باشد بار دیگر شغلی را انتخاب کنم باز همین اشتباه را می‌کنم. «شهید رجائی»
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan