دل نوشت

دلنوشته‎‌های یک عاشقِ معلم

خودمونی

آقاجان!

دستم رو بگیر...

 

یادش بخیر! توفیق زیارت آقا امام رضا که نصیب هرکسی نمی شود! هنوز هم باورم نمی شود... آقا طلبید! کاش حال و هوای معنوی آن صبح زیبا در حرم امام رضا همیشه همراهم باشد... خجالت میکشم از این همه بی لیاقتی... آقاجان خودت کمکم کن... درمانده ام ... درمانده

 

 

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی

عشق محمد بس است و آل محمد

دیالوگ های ماندگار دختر همسایه

+ آجیییی، ببین صدام چجور شده از بس گریه کردم...؟؟!! 

- عزیییییزم چرا گریه کردی؟

+ خب مامانم رفته بیرون دلم براش تنگ شد. آجی تو هم وقتی مامانت میره بیرون گریه می کنی؟

- نه!!!

آجی خو دیگه من بچه ایَم !!!! بچه ها وقتی ماماناشون میرن بیرون یا با عروسکاشون بازی می کنن یا میرن پیش آجی هاشونheart


پ.ن. مامان گلاره خانم دیروز رفته بودن بیرون، گلاره اومد خونه ما. این بشر خیلی شیرین زبونه کاش می شد از این شیرین زبونی هاش فیلم بگیرم !

و باز هم دانشگاه...

اعصابم حسابی خورده...

دو روز اومدیم خونه نمیذارن یه آب خوش از گلومون پایین بره

نمیذارن یکم آرامش داشته باشیم...

میگن کلاساتون به حد نصاب نرسیده پاشین بیاین

آخه مگه دانشگاه خیابون بغلیه پاشیم بیایم؟!

مثل اینکه خودشون گفتن برین هااا!

واقعا که از دانشگاه فرهنگیان هیچ چیز بعید نیست!

اساتید به موقع سر کلاس حاضر نشدن ما باید چوبش رو بخوریم!

به این میگن بی عدالتی محض!

برای اینکه خودم رو آروم کنم قرآن رو باز کردم، این آیه اومد: «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم»

خدایا هرچی خودت صلاح میدونی همون رو محقق کن!

فقط خدا کمکم خیلی اذیت نشم!

دیگه چیزی بهم نمونده اینقدر که حرص خوردم...

یک تصمیم

همه کارهای بزرگ روزی از یک تصمیم ساده شروع شدن! یک تصمیم ساده + یک اراده قوی... من بلندپروازم! اهداف بزرگی دارم و برای رسیدن بهشون یک لحظه هم وقتم رو با کارای بیهوده تلف نمی کنم! من با اراده ام! و هیچ وقت اجازه نمی دم شرایط فعلی مانع رسیدن به اهدافم بشه!

باید برای رسیدن به اهدافم یه برنامه ریزی دقیق انجام بدم...

برنامه ریزی روزانه، هفتگی و ماهانه و سرانجام رسیدن به هدف.

کتاب های ارزشمند زیادی وجود داره که برای مطالعش باید وقت بگذارم.

پیش به سوی رسیدن به اهداف!

والسلام.

پیچاندن دانشگاه!

دانشگاه را پیچاندیم در حد لالیگاااااا!

و تو چه می دانی که چیست پیچاندن دانشگاه فرهنگیان...!!!


پ.ن. شنبه آینده میرم سر کلاس!!!

بَردِ گَپ نشونه ی نشُندَنه!

امروز داشتم روی این مسئله فکر میکردم که چقدر تو این مدت وقتم رو با اشتباه کار کردن تلف کردم! انجام دادن کاری که از توانم خارجه...! شاید دلیلش بلندپروازی بیش از حدم باشه!! تا دیر نشده بهتره به خودم بیام و درست برنامه ریزی کنم و توجهم رو متمرکز کنم روی کارهایی که در محدوده توانم هستن. آخه بنده خدا چه اصراریه این اول کاری میخوای هی مقاله بدی بیرون!! بهتره اول اصول و قوائد یه چیزی رو خوب بلد شی اونوقت براش اقدام کنی... اصلا عجله کار شیطونه! یعنی داشتم چیکار میکردم با خودممم!!! اگه همینجور ادامه میدادم وقتم که هیییچ..! خودم هم تلف میشدم!! به جای پرداختن به کارای اصلی وقتمو صرف حواشی کردم...! عزیزدلم نکن این کارارو ... نکن

و من الله توفیق

الفاتحه مع الصلوات

باشد که رستگار شویم!!!!


پ.ن. عنوان این پست یک ضرب المثل دزفولی می باشد. در فارسی میشه سنگ بزرگ علامت نزدن است. پیروز باشید

شهید گمنام

هوا ابری...

حال و هوای دل ابری...

ماه من!

امشب ماه به مهمانی تو می آید

و ستاره هایش را روی پیراهن سپیدت می اندازد

می آید و تو را می برد به سوی نور

به سوی عشق

و چه عاشقانه شبی است امشب

شبی که عاشقان می گریند

و عارفان غبطه می خورند

برای تو

و به تو...

«سفرت به خیر اما

تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلام ما را...»

پ.ن. جمعه 95/12/13 تشییع شهدای گمنام در دانشگاه علوم پژشکی ایلام

شبی سرشار از معنویت

خدا را شاکرم که به من سعادت رفتن به این مجلس را عطا کرد و تا درک این چنین مجالسی راهی دراز در پیش است...

من گم کرده امت

در خیالم گویی
قدم های تو را می شنوم
که دور میشوی 
هی دور و دورتر
و میان هیاهوی شهر گم میشوی
دیگر نمیشنومت
من گم کرده امت
قلبم را هراس و دلهره پر می کند
و خاطرم از نبودنت لبریز می شود...


پ.ن. عاشقت میشم دوباره عاشق اونی که نیست...

سنجیده گویی

هو العلیم
از نظر من معلم نقش حیاتی و بسیار مهمی در زمینه شکل گیری شخصیت فرد و تربیت صحیح اون داره، و باز هم از نظر من برای نیل به این اهداف بایستی معلم از خودش شروع کنه و الگوی خوبی برای دانش آموزانش باشه...من هم تصمیم دارم یک سری عادت های مثبت رو در خودم بوجود بیارم و یک سری ویژگی های مثبت رو هم در خودم تقویت کنم...به عقیده من در دوره ابتدایی تکیه بر کلام و نصیحت زبانی تاثیرگذاری چندانی نداره و موثرترین راه عمل هستش، دیگه حرف نزنیم و بریم سراغ عمل!
سنجیده گویی:
انسان عاقل ابتدا سخن را می سنجد و اگر پسندیده و به جا بود آنرا بر زبان جاری می کند. هم حرف خوب بزنیم هم خوب حرف بزنیم. می توانیم این موضوع را به رفتار نیز تعمیم داد. پس رفتار و گفتار پسندیده و به جا نشانه ی عقلانیت و انسانیت است.

۳ نکته ادب‌آموز

امام صادق (ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود. آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن است که عبارتست از: «دوستی» و «گفتار» و«معاشرت».

خود ادب کردن

یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی.


راز بقا!

جرقه اولیه این پست از وقتی زده شد که اینجانب وارد اجتماع بزرگتری به اسم دانشگاه شدم! و با طیف گسترده ای از تفاوت های فردی مواجه گردیدم...! روزی با خودم گفتم اینجوری که نمی شود زندگی کرد...! من اگر بخواهم با هر تناقض و تعارض و بی شخصیتی و بی ادبی و بی فرهنگی و خلاصه بی همه چیزیتی(؟) بجنگم که بعد از چهارسال به یک موجود اسکیزوفرن سپید موی تبدیل خواهم شد...!!! خلاصه بعد از تحقیقات گسترده ی میدانی و بررسی تمام جوانب از همه لحاظ این راه را برگزیدم! : بی خیالیسم (هم اکنون با تفسیر این واژه ی پر مغز در خدمتتان هستیم!)

آقا قضیه اینجوریاس که:

1) من اهداف مشخصی دارم و برای رسیدن به اونا تلاش میکنم و در مسیر رسیدن به اهدافم انرژی های منفی اطرافیان رو دفع و ایده های مثبتو جذب میکنم!

2) پیش داوری و قضاوت راجع به دیگران ممنوع(چه مثبت چه منفی)

3) برای حقوق و شخصیت همه افراد احترام قائلم (حتی اگر دیگران درمقابل من رفتاری عکس نشون بدن)

4) تا خدا هست چرا تکیه بر بنده ی خدا؟! (استقلال فردی)

در یک کلام 

            من راه خودم رو میرم، 

                                    اون چیزی که میدونم درسته رو انجام میدم.

فکر میکنم تمام این مفاهیم در انسانیت خلاصه میشه...من انسانیت رو انتخاب میکنم.

پ.ن. اندرز به خود

من اشتباه کردم که شغل معلمی را انتخاب کردم چون مسئولیت آن خیلی سنگین است ولی اگر قرار باشد بار دیگر شغلی را انتخاب کنم باز همین اشتباه را می‌کنم. «شهید رجائی»
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan